-
خداحافظ مجردی دلم برات تنگ میشه
جمعه 21 تیرماه سال 1392 17:06
سلام دوستان خوب هستین بلاخره دورو برم خالی شد تونستم بیام اینجاو و یه پست بزارم 11 اردیبهشت بلاخره اونروز فرارسید روزی که من با تمام وجود منتظرش بودم و واسه این روز خیلی دعا کردم بلاخره خدا دعاهامو شنید دوتا عاشقو به هم رسوند از خدا به خاطر این همه لطف و کرمی که در حق من داشت هر روز شکر میکنم خب بگذریم بلاخره من و...
-
سلامی دوباره
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 16:39
سلام بچه ها میدونم خیلی وقته که پست جدید نذاشتم و اینجا حسابی گردو خاک گرفته دلم براتون تنگ شده بود یاد اخرین پستم افتادم که گفته بودم میرم مزدوج شم خوشبختانه یا بدبختانه خواستگارم ارشد برق قدرت قبول شد و مراسم به بعد موکول شد بی خیال خودم از این موضوع خوشحالم برام سخت بود که از دوران مجردیم خداحافظی کنم ولی خب از یه...
-
سلام
شنبه 28 مردادماه سال 1391 18:11
سلام بردوستای گلم ماه رمضونم داره تموم میشه باورم نمیشه یه ماه به همین راحتیو زودی گذشت راستی پیشاپیش عیدو تبریک میگم این دفعه اومدم یه خبری بهتون بدم شهریور ماه قراره دیگه از زندگی مجردی برای همیشه خداحافظی کنم خیلی دلم واسه مجردیام تنگ میشه حیفم میاد از زندگی مجردی واسه همیشه خداحافظی کنم ولی همیشه که نمیشه مجرد...
-
شب امتحان
جمعه 26 خردادماه سال 1391 15:44
سلام بر دوستان گلم امیدوارم هر جا که هستین خوش و خرم باشین میدونم فصل امتحاناته و حسابی استرس دارید که ایا فلان جزورو تموم میکنم یا نه یا فلان درسمو پاس میکنم یا نمره ی خوبی میگیرم یا نه و.... یادش اون شبا بخیر یه لحظه یاد شب های امتحانیمون تو خوابگاه باکری افتادم که حسابی بچه های اتاقمون شب های امتحان قاط میزدن و...
-
سلام
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 18:11
سلام بر همه ی دوستان میدونم خیلی دیره و سال دیگه کهنه شد ولی خب سال نوتون مبارک امیدوارم سال خیلی خوبی برای هممون باشه و خنده از لبامون کم نشه نمیدونم چرا نسبت به این عید هیچ حسی نداشتم اصلا برام مهم نبود اولا که بچه بودیم همش میگفتیم عید کی میاد ولی این اواخرا میگفتم عید کی تموم میشه درکل 2 روز عیدو دوست دارم یکی...
-
سلامی دوباره
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 15:09
سلام بر دوستای خوبم دلم براتون خیلی تنگ شده بود وااای خدا از کی من اینجا نیومدم زندگی بهم مجال نمیداد بیام اینجا براتون بنویسم اخه سرم حسابی شلوغ بود وقتی نوشته های قبلی مو میخونم خندم میگیره اون موقع چقدر بچه بودم تو این مدت که اینجا نمی اومدم خیلی فکر کردم اخرش به این نتیجه رسیدم که ادم خودش باعث میشه که احساس...
-
اعتراف
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 18:41
این بار میخوام یه حرفی بزنمو زودی برم بعضی از دوستان فکر میکنن که با یه دختر افسرده و شکست خورده طرفن اینو میگم تا کسی دیگه اینو نپرسه هر موقع دلم بگیره یا از دست آدما خسته بشم میام اینجا نترسید این جا کسی شکست نخورده یا کسی افسرده نشده بعضی از شعرهارو به خاطر دوستهای اطرافم میذارم و با خودم میگم که چرا باید این چنین...
-
شب غمگین
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 01:30
شبی غمگین، شبی بارونی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستیم بود و ندونست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد و او هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد چقدر حقیرند مردمانی که نه جرأت دوست داشتن دارند...
-
ولنتاین بدون تو
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 13:17
زمزمه هایت آرام در گوشهایم از خواستنم می گفت و چشمهایت آهنگ رفتن می زد من غریبانه نگاهت می کردم و تو عاشقانه ادامه می دادی دوستت دارم هرچه بیشتر می گفتی دستت سردتر می شد خواب که از سرم پرید چشمهایم را که باز کردم تو دیگر نبودی!!!!!!!!!!!
-
سوگند........
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 17:26
سوگند به واژه هایی که کبوتر وار به سوی تو پر میکشند؛ سوگند به دفترهایی که برگی برای نامه نوشتن به من هدیه میدهند؛ سوگند به چراغ ارغوانی که در خانه تو می سوزد؛ سوگند به نسیم هایی که از بیشه های مجهول آغاز میشوند و به دامن تو می رسند؛ سوگند به گلهای سرخی که زیر باران می رقصند؛ سوگند به صدای پرنده ها در وقت عبور؛ سوگند...
-
خسته
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 15:31
وقتی دلت خسته شد دیگه خنده معنایی نداره فقط می خندی... تا دیگران غم آشیانه کرده در چشمانت را نبینند... وقتی دلت خسته شد دیگر حتی اشک های شبانه آرامت نمی کنند... وقتی دلت خسته شد فقط گریه می کنی... چون به گریه عادت کرده ای ودیگر هیچ چیز آرامت نمی کند..... جز دل بریدن.... ورفتن دلمان خوش است.... که مینویسیم و دیگران می...
-
اشتباهم کجا بود؟؟؟؟؟
شنبه 9 مردادماه سال 1389 18:51
او رفت و مرا در فکری بس عظیم باقی گذاشت.. بارها از خود پرسیدم که کجای کارم اشتباه بود؟؟؟؟!!!!! دلبستن به او، امید لحظه های بودنم خدا لااقل تو به من بگو کجای کارم اشتباه بود؟ آیا دوست داشتن انسانی دلفریب اشتباهم بود.. یا اعتماد به ادمی پلید به بلندای سرو که چشمانی خیره کننده به رنگ دریا و به کوچکی مروارید و کدورت...
-
خیلی وقته
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 21:49
خیلی وقته که واسم نامه ندادی /نه نگاهی نه پیامی و نه یادی خیلی وقته که واسم پری نگفتی/ واسه مشکلام راه حل نگفقتی خیلی وقته دیگه چشمک ستاره /شبا دوری مو به یادت نمیاره خیلی وقته که نکردی هیچ سوالی/که ببینی دل من پره یا خالی خیلی وقته که ازت خبر ندارم /خیلی وقته رو دلت اثر ندارم خیلی وقته پیش چشم تو بدم من/ببینم مگه بهت...
-
وقتی رفتم........
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 23:52
هیچکی از رفتن من غصه نخورد هیچکی با موندن من شاد نشد وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت بغض هیچ آدمی فریاد نشد وقتی رفتم کسی غصش نگرفت وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد دل من میخواست تلافی بکنه پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد وقتی رفتم نه که بارون نگرفت هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود اگه شب میرفتم و خورشید نبود آسمون خوب میدونم مهتابی بود دم...
-
چقدر سخته....
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 11:30
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوز دوستش داری چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیوار تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده چقدر سخته تو خیال ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقت دیدنش هیچ چیز جز...
-
برو به سلامت
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 12:32
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که صبر کن و گوش به من دار گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خو بیست ولی تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آنوقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی خدا پشت و پناهت به سلامت!!!! بگذار بسوزد دل من...
-
شب غم آلود
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 20:05
امشب چه دلتنگم ، چه غم آلود ، چه افسرده اینک بیشترین سنگینی را در خود احساس می کنم در اتاق تاریک و غم گرفته ام نشسته ام نمی دانم با این همه تنهایی چه کنم با این همه غصه و غم و یک اتاق خالی یک دنیا بغض یک کوه غم نمی دانم به آینده بیاندیشم یا به گذشته هایم فکر کنم دیگر توان فکر کردن را هم از دست داده ام نمی دانم به کجا...
-
دوستت دارم
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 19:39
اگر هنوز شب های بارونی یادت مونده باشد برات قصه می گویم نمی دونم شبهای بی ستاره رو به یاد داری یا نه؟؟ اما می خوام برات لالایی بگم می خوام اینقدر بگم، بنویسم، بخوونم تا بلاخره بگی دوباره دوستم داری فاصله بین ما رنگین کمانی است هفت رنگ تو شبها زود می خوابی بدون لالایی من شب ها دیر می خوابم با اشک های مهتابی تو روزها می...
-
بهار دوباره
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389 18:02
شیشه عمر می گذرد نگاه سرد یک کودک تنها کودکی که بر لبه باغچه آرزوهایش نشسته باغچه ای که روزی شاداب و سر زنده بود پاییز سرد زندگی و سبزی را از آن ربود حال این کودک ماند و آرزو هایش و یک باغچه باغچه ای که حتی علف هرز سبزی نیز در آن یافت نمی شود کودک به انتظار می نشیند تا شاید روزی دوباره بهار بر او و باغچه اش زندگی...
-
تقدیم به تو
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389 17:57
این شعر رو تقدیم میکنم به داداشم که الان ازم خیلی دوره ولی خیلی دوستش دارم به تو تقدیم میکنم تمام احساسات درونم را که مشتاقانه تو را طلب می کنند به تو تقدیم می کنم لحظه لحظه های دلتنگی ام را که به وسعت تمام روزهای است که با تو سر کردم وبر تو تقدیم میکنم عشق را که در تپشهای قلبم و در اشتیاق چشمان همیشه منتظرم یافتم این...
-
خاک سرد
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 18:36
خاک سرد و آب سرد من میروم و خاطراتم رو با خود می برم می دانم بعد از من خاطراتم برایت بی ارزش خواهد بود فراموش کردن را به خوبی میدانی ما انسانها از ارزش همدیگر غافلیم تنها پس از مرگ هست که به یاد می آوریم کسی نیز در کنار ما بود اما این به یاد بودن بسیار دیر است و در کنار دیر بسیار زودگذر هم است یاد را فقط برای چند روز...
-
سرزمین تنهایی
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 18:33
دوست دارم برای بار دیگر از تو بنویسم از تو که همه خوبی ها و زیبایی ها مال توست دلم از درد به آه آمده ناله ها و گریه های پنهانی هم دیگر اپری ندارد دیگر مرحمی برا ی تسکین دردهایم ندارم تیرگی زندگی هر روز بیشتر میشود ساحل زندگیم مملو از امواج خشمگین گشته چهره ها را از یاد برده ام تنها دلخوشیم خاطره های تلخ و شیرین است...
-
تنهایی عشق
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 18:21
تنهایی عشق در عشق تو تنها بودم چون جوانی که دیده به عشق می گشاید و از جوانی خود سر مست بودم و سرا پای تو را غرق بوسه می ساختم این داستان گذشته ایست که هرگز فراموش نمی کنم پرندگان هستند تا من و تو برایشان دانه های کلمات بریزیم پرندگان هستند تا من و تو عشق را فرا موش نکنیم صادقانه می گویم دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 18:21
سرنوشت انگار که نفرین شده ام به چه گناهی نمیدانم!! سرنوشت برایم بازی ها دارد با دل خسته من اسیر نفس اوشدم و چه آسان تحقیرم میکند سردرد امانم نمی دهد چشمانم به سیاهی میرود همه جا تاریک است خاک مرده بر سرایم ریخته اند ندیدن را از یاد برده ام شادی با من غریبه است و چه دورمی بینمش! سکوت مطلق دست نیافتنی میماند اما دلم...
-
کس نداند.........
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 18:15
کسی نداند که چقدر غمگینم کس نداند که دلم پر خون است کس نداند که دلم سوخته است کس نداند که ندارم یاوری کس نداند که ندارم همدمی روزها از پی هم میگذرند کس نداند که نخواهم زندگی / زندگی بی تو برایم درد است هر دردش چون نیزه ای بر قلب من هر دمش چون شعله ای بر جان من زندگی بی تو برایم سخت است زندگی بی تو برایم درد است تیرگی...
-
دوستت دارم....
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 18:32
دلتنگم از دوریت دلتنگم از اینکه چرا نمی آیی تا کی باید چشم به جاده بدوزم دلتنگم از یاس ها و داوودی ها که نمی توانند برای آمدنت کاری بکنند تا کی باید نظاره گر اسمان باشم تا دوری تو را در میان ستاره ها بیابم با آمدنت روزها زندگی شب های دلواپسی ساعت های به انتظار نشسته وامیدهای روشن را بیاور باز همم چشم ه راهت می نشینم...