عاشقت خواهم ماند بي آنکه بداني
دوستت خواهم داشت بي آنکه بگويم
درد دل خواهم کرد بي هيچ کلامي...
در آغوشت قرار خواهم گرفت بي هيچ کلامي
در آغوشت خواهم ماند بي هيچ کلامي
شايد احساسم اينگونه نميرد
من تو ساحل چشم به راهت دنبالت دارم می گردم
اما نیست از تو نشونی روزگار ما رو جدا کرد یه غروب توی جوونی
دل من هواتو کرده کاش میشد تو رور ببینم
کاش بشه تو خواب دوباره دست سردتو بگیرم ....
خسته ام از زندگی!!!
شده تا حالا دلت همچین بگیره که ندونی به کجا پناه ببری؟
شده تا حالا همه وجودت اشک بشه؟
شده تا حالا دوست داشته باشی یه ثانیه دیگه هم نفس نکشی؟
شده تا حالا دنیا به این بزرگی بشه برات قفس؟
شده تا حالا تا اعماق وجودت بخوای داد بزنی؟
شده تا حالا با تمام احساست از زندگی بدت بیاد؟
شده تا حالا نتونی به کسی اعتماد کنی؟
شده تا حالا همچین کم بیاری که مرگتو از خدا بخوای؟
شده تا حالا از اونی که دوسش داری بخوای بگذری؟
شده تا حالا اسم مرگ برات زیبا بشه طوری که همون موقع تمام نیازت مرگ باشه؟
شده تا حالا؟اه...بسه...!دیگه خسته شدم از این شده ها از این همه تکرار.راسته تکرار تا ابدیت...
چرا بعضی وقتا خدا به ما میرسه خوابش میگیره؟
نمیخوام به خودم اجازه بدم کفر بگم
اما خدا به خدا گریه خودت بسه
بذار منم بفهمم زندگی یعنی چه؟
بذار بفهمم خوشبختی خندیدن واقعی یعنی چه؟
من خسته ام،خسته از این همه خنده های ظاهری
خسته از اینکه همه رو بخندونم اما خودم هیچ
امشب دلم خیلی گرفته آنقدر که فکر کنم صدامو خدا تا عرش شنید
اما نمیدونم جواب منو میده یا نه؟دیگه از تنهایی داره گریم میگیره
ولی خسته ام!
صدا كن مرا كه صدايت قلب شكسته ام را تسكين ميدهد
صدا كن مرا تا بدانم كه هنوز از ياد نبرده اي مرا
نشسته ام تا شايد صدايم كني
صدايم كني ومحبت بي دريقت را نثارم كني